بسم الله
« سید شهیدان اهل قلم »
شقایق وحشی آزاده است و تعلقی ندارد. در دشتهای دور، لابهلای سنگها میروید و به آب باران قناعت دارد تا همواره تشنه باشد و بسوزد. داغدار است و گلبرگهای سرخش را نیز گویا به خون آغشتهاند. شهید نیز آزاده است و فارغ، قانع، تشنه، سوخته دل و داغدار و غلطیده در خون اما میان این دو چه نسبتی است؟
کاش یادم نرود برای چه مانده ام « یاد هایت را در خود تجربه کن. »
رفتند قاصدان سحر از دیار ما
خالی است جای گلبانگشان در بهار ما
دادند درس عشق به ما و سبک شدند
سنگین تر از گذشته شد امروز بار ما ؟
صد شکر سر زد از چمن جایشان
صــد هــا هــزار لاله گــل در دیــار ما
ما پاســدار حــرمت الله اکبــریم
هر گز جز این نبوده به عالم شعار ما
آمده ایم بهر دفاع از وطن به جان
زیرا که هست عشق وطن افتخار ما
با خون خود به دشت شهیدان نوشته اند
رویــد هـــزار لاله ز خــاک مــزار مــا
ما خواب خوش ز دیده دشمن ربوده ایم
زانرو شده است دولت بیدار یار ما
ما را از دفــاع مقــدس همیــن بــس
عبرت گرفته عالــمی از اقـــتدار ما
مردانگی نگر به دشمن نکرد پشت
آن یـک تـاز فـاتح مرکـب سـوار ما
هموار شد زخون شـهیـدان، ره وطن
گردید، به راه وطن، خصم، خار ما